بی نامی دانلود آهنگ جدید علیرضا آذر
Download New Music By Alireza Azar Called Bi Nami

دانلود آهنگ جدید علیرضا آذر به نام بی نامی با کیفیت بالا
با دو کیفیت 320 ، 128 و لینک مستقیم از نیک موزیک
پخش آنلاین + لینک پرسرعت آهنگ بی نامی

 

دانلود آهنگ جدید علیرضا آذر به نام بی نامی عکس جدید علیرضا آذر عکس ها و موزیک های جدید علیرضا آذر

دانلود در ادامه مطلب

 

متن آهنگ علیرضا آذر به نام بی نامی

 

کنار خودم مینشینم کنارم شلوغ است

و از سفره ی زندگی هر چی خوردم دروغ است

خودم با خودم پشت میزم غریبم مریضم

اجازه دهید اخرین چای خود را بریزم

خودم با خودم گوشه ای از غمم مینویسم

هنوز عشق شعرم برای نوشتن مریضم

دلم آشیانه ابابیل وهم و خیال است

قصر رفتن از سنگ باران شعرم محال است

در اندیشه ام دیو مضمون سبک سر نشسته

زنی ک جنونش جنینی به دنیا نیاورد

عروسم دو خط شعر وا مانده بالا نیاورد

زمین گیرمو دیدن و لمس پایان بعید است

کسی رشته های رسیدن به ما را جوییده است

چه غم ک شعورم رسیده به جولان جاده

جهان رخست ماندگاری به شاعر نداده

کرختم شبیه کسی ک نخوابیده شب را

و تس خر زده از لجاجت ادیبو ادب را

کجو معوجم مثل یک گریه ی پشت لبخند

کرختم شبیه لباسی ک افتاده از بند

بگویید هم سنگ من در ترازو چه دارید

مرا روبروی کدام ارزو میگذارید 

که من ختم دردم مرا خط پایان ببینید

تگرگم مرا از پس شیشه هاتان ببینید

من از تیره ی خون و فامیل مرگم

بفهمید خطر نوشتان قصه ام را اگر کم بفهمید

خداوند طوفان و قوقوی سرد زمانم

تمام جهان دود بد مزه ای در دهانم

چه مردان که با زخم من دل به توتون سپردند 

چه زن ها که دل را به مهرابی از خون سپردند

نهالم ک سیگاری از برگ خود در دهانم 

قسم خوردم که بر سر نعش خود بمانم

من از دوره ای آمده ام که جهان مثنوی بود

فقیر در خانه در مکتب مولوی بود

و شمس شریف عذت مقصدش شهرمان بود

و هر کودکی در صف آب و نان قهرمان بود

من از دوره ای امده ام که اگر میشکستند

به قدر نیاز از درختان تر میشکستند

من از دوره ای امده ام که خزانش خزان بود

و باران بی پرده با پنجره مهربان بود

زنان دامن چینیو خال هندی نبودند

پسر ها دو خط نامه را مثنوی میسرودند

من از دوره ای آمده ام ک افق نردبان داشت

و عشق ارتفاعی به اندازه ی آسمان داشت

کلاف جهان این چنین در همو گم نمیشد

و هرگز پدر خاک یک ساقه گندم نمیشد

سر سفره های ادب نان نبود و خدا بود

شرافت برامان حسابی حسابش جدا بود

خدامان خودی بود و با چشممان دیده بودیم

و صد مرتبه سیب همسایه را چیده بودیم

و مادر که حل شد میان شب و آتش و آب

و مادر خلاصه شد آخر به گهواره ی خواب

….